زخم خورده
زخم خورده

زخم خورده

امشب قلبم شکست ... 

با اینکه میدونست میتونه باحرفاش حالمو خوب کنه ... ولی نکرد ... 

دیگه با چ زبونی بهش میگفتم تنها کسی ک میتونه تویی؟؟؟ ... 

فقط میگفت خوب باش ... چرا حالت عالی نیس ... 

مگه چقد میتونم تظاهر کنم ب اینکه عالی هستمو هیچ مشکلی ندارم؟؟؟ .. 

گفت سعی کردم حالتو خوب کنم ولی حرفام فایده نداشت ...

خب آخه چی گفتی ک اثر نکرد؟؟؟ .. 

یکم... فقط یکم حرف محبت آمیز زدی؟؟؟ ... 

حداقل گفتی دوس ندارم غمگین ببینمت؟؟؟ .. 

ن ... نگفتی ...

آخرشم شب بخیر گفت ،،، بدون اینکه منتظر بمونه جواب شب بخیرشو بگم رفت ... 


شاید

بعضی وقتا فک میکنم شاید اونم دیگه دوستم داره...

شاید...

دلم تنگ شده

دلم تنگ شده برایت...

میفهمى؟

صدایت رامیخواهم...

آن مهربانیت...

خنده هایت...


آرزوبه دل ماندم...

براى شنیدن زمزمه هایت درگوشم...


دلم تورا میخواهد

تویى که فکرمیکردم مال منى...

نمیدانم چرا دل نمیکنم ازتو...

...

خیلی وقت بود اینقد حالم گرفته نشده بود .. 

نمیدونم امشب چمه ... 

ن ک ندونمااااا ... 



....

اون حرفایی ک گفتم بهت ب این معنی نبود ک واسم مهم نیستی ... 

برعکس ... 

اسمت واسه همیشه تو خاطرم هست و ب خوبی ازت یاد میکنم ... 

تو کاری کردی ک من ایروزا حالم اینقدر عااااالییییههههه ...

واقعا ازت ممنونم ... 

فقط نمیتونم بهت اسرار کنم ... 

حتما دلیلی داری واسه خودت ... 

پس ... 

خدافظ ... 

تو زندگیت موفق باشی و غم نبینی ...