حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای
گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای
گفتمش احوال عمرم را بگو تا چیست عمر
گفت یا برقی است یا شمعی است یا پروانه ای
گفتمش مردم نمی دانی چرا دل بسته اند ؟
گفت یا مستند یا کورند یا دیوانه ای
آنگه که مرا مِی زده بر خاک سپارید...
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید...
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم...
بر خاک من از شاخه انگور بکارید...